سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
 
مرد رفته گر

مرد رفته گر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند .

او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .

مرد رفته گر



هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست.


تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد
و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود.


یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند


او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید.


وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند.


دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید:


"چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه. با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره "

به نقل از: http://ammar19.parsiblog.com


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/29:: 10:15 عصر     |     () نظر
 
درسی از شاگرد

حتما بخونید ارزشش رو داره!!!

بچه ها لال شوید

بی ادبها ساکت

سخت اشفته و حیران بودم

به خودم می گفتم

بچه ها تنبل و بداخلاقند

دست کم می گیرند درس و مشق خود را

باید امروز یکی را بزنم

و نخندم اصلا

تا بترسند و از من حسابی ببرند

خط کشی اوردم در هوا چرخاندم

چشمها در پی چوب تنبیه هر طرف می چرخید ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/29:: 9:47 عصر     |     () نظر
 
تفکرات التقاطی شریعتی(4)

 

شریعتی و متهم کردن قرآن و پیامبر به تفرقه افکنی!


دکتر شریعتی در یکی از کتاب های خود ایجاد فرقه ها ومذاهب گوناگونی که بعد رسول الله به وجود آمده است را به گردن قرآن و شخص پیامبر می اندازد و این تفرقه را نتیجه رفتار و منش قرآن و پیامبر میداند به عبارت زیر توجه بفرمائید: ادامه مطلب...

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/29:: 9:27 عصر     |     () نظر
 
تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است

تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است


حمید داودآبادی در خاطره خود می‌گوید: آقا در بین صحبت هایش فرمود: «تصویر شهیدی در اتاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.» وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم

به گزارش فارس، حمید داودآبادی نویسنده و وبلاگ نویس عرصه دفاع مقدس در جدیدترین مطلب زیبایی که در وبلاگ خود به نگارش در آورده به ذکر خاطره‌ای از دیدارش با رهبر انقلاب اشاره کرده که در زیر آن را می‌خوانید:

اوایل بهمن ماه 1377 بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه «مسعود ده نمکی» و فرزندانم سعید و مصطفی - که آن موقع هفت، هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور «عطاالله مهاجرانی» وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.

مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب «یاد یاران» با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود. آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت.

از شهید «سیدمجتبی هاشمی» که فرمود: «آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت.» تا شهید «عباس بابایی» که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.

شهید «محمود کاوه» که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و ...

هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید «علی اشمر» – قمرالاستشهادیین لبنان - برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود:«آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم.» و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود.

از بقیه بگذریم.

همه اینها را گفتم تا به این جا برسم.

آقا در بین صحبت هایش فرمود:

«تصویر شهیدی در اطاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.»

وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. سپس به آقا میثم – فرزندش - گفت که برود و آن عکس را بیاورد.

دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت:

«حتما باید شما اون عکس رو ببینید.»

سپس رو به میثم کرد و مجددا گفت: «شما برو اون عکس شهید رو از اطاق من بیار.»

که آقا میثم رفت و سرانجام عکس را آورد.

کارت پستال کوچکی بود از شهیدی با بادگیر آبی، که بر زمین تفتیده شلمچه آرام گرفته بود.

آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که «موسسه میثاق» منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند.

عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود:

«شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم.»

ناگهان یاد کلامی از دوست عزیزم «حسین بهزاد» افتادم.

چندی قبل از آن، حسین همان عکس را نشانم داد و نکته بسیار مهمی را تذکر داد. آن شهید جوان با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته بود و ...

به آقا گفتم:

«آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند.»

آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ که حرف حسین بهزاد را گفتم:

« این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است.»

با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود:

« الله اکبر ... عجب ... سبحان الله ... سبحان الله »

دست آخر، آقا مسعود زرنگی کرد و از آقا خواست تا اجازه دهد عکس آن شهید را به عنوان یادگار به او بدهد. آقا هم پذیرفت و روی دست راست شهید بر عکس، امضا کرد و به عنوان یادگار به مسعود داد.

تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است

تصویر شهید هادی ثنایی‌مقدم

دیدن این مطلب باعث شد تا این خاطره آقا را درباره شهید را ذکر کنم.

مزار این شهید کجاست؟

چندی پیش در یکی از خبرگزاری‌ها مطلبی پیرامون این شهید به همراه نامش منتشر شد که باعث گردید این تصویر این شهید از گمنامی در بیاید.

هادی ثنایی‌مقدم یازدهم تیرماه 1351 در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دی‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسید اما پیکرش هیچگاه بازنگشت.

ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنایی‌مقدم به تصاویر شهدا نگاه می‌کند و به یک عکس خیره می‌شود و ناگهان فریاد می‌زند این هادی منه.... این هادی منه... .

به نقل از:http://bachhaiekhoda.parsiblog.com


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/28:: 9:29 عصر     |     () نظر
 
یک شبی مجنون نمازش را شکست

یک شبی مجنون نمازش را شکست


بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت


عشق آن شب مست مستش کرده بود


فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/28:: 1:59 عصر     |     () نظر
 
تفکرات التقاطی شریعتی(3)


شریعتی و انکار فضائل اهلبیت 


در ادامه بحث های گذشته امروز قصد دارم نظر شریعتی( به عقیده خودش اسلام شناس واقعی) را درباره فضائل اهل بیت عرض کنم...
نمیخوام بگم که ایشون نتیجه اعتقاد به فضائل اهل بیت را حکومت اشراف و یا همان اریستوکراسی میداند چنانچه در کتاب اسلامشناسی مدعی این امر شده است و اضافه کرده که اعتقاد داشتن به چنین فضائلی باعث ایجاد طبقه نژادی! می شود.
اجازه بدید متنی رو از کتاب شیعه علوی و شیعه صفوی ایشان رو بنویسم که با لحن تندی به انکار فضائل اهلبیت می پردازد و در رد این فضائل می نویسد:
مثلا آنها غیب می دانند و انسان نمی تواند بداند.آن ها دشمنانشان را با یک فوت به سگ یا سوسک یا شغال یا خرس و خوک و هر نوع حیوانی که سفارشش را داده باشند تبدیل می کنند و انسان نمی تواند.آنها در قنداق اژدها(مار)را می درانند و انسان را در جامه سلاح اژدها می دراند.فضائل اختصاصی دیگری که برخی از آنها سخت چندش آور است و نقلش و حتی تصورش در پس پرده های خیال و گوشه خلوت و خاموشی زشت و نفرت بار است!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فقط دوتا سؤال از جناب شریعتی ادامه مطلب...

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/27:: 9:50 عصر     |     () نظر
 
یک نامه تفکر برانگیز از یک زن مسیحی به یک زن مسلمان

یک نامه تفکر برانگیز از یک زن مسیحی به یک زن مسلمان

به نظرم ارزش وقت گذاشتن و خوندن داره ...

روی ادامه مطلب کلیک کنید 

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/27:: 3:42 عصر     |     () نظر
 
خدایا!

خدایا!
من از آن زمان که شنیده ام "محبوبمان ناشناس در میان ما می گردد و در هین فضا تنفس می کند و وقتی ظهور کند همگان می گویند که ما پیش از این اورا دیده ایم"
به همه سلام میکنم.
شاید که لااقل پاسخی هرچند به ناشناس از او بشنوم
ای خدا تا کی ما ناشناس بمانیم و او ناشناخته ؟!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/27:: 1:0 عصر     |     () نظر
 
زندگی اینگونه زیباست

بخـنــد
هــرچـنــد؛ غـمـگینــی
بـبخــش
هــرچـنـد؛ مـسکینـــی
فـرامـوش کــن
هــرچـنــد؛ دلــگیــــری
.
.
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت....
بخنـــد
ببخــش
فرامـوش کـــن
.
.
هــرچـنــد میدانم ... آســـان نــیســـت...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/27:: 12:31 عصر     |     () نظر
 
تفکرات التقاطی شریعتی(2)

نقد تفکرات التقاطی شریعتی

 

اهانت به امام علی-علیه السلام-

امروز قصد دارم یکی از اهانت هایی که شریعتی به امام علی می کند رو بیان کنم ...ایشان امام علی را قبل از اسلام طوری معرفی میکند که گوئی ایشان بت پرست بوده است:
به متن زیر که از کتاب اسلام شناسی وی است توجه کنید:

علی وارد خانه می شود،محمد و خدیجه،شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع می رفتند.علی که هنوز چنین حرکاتی را نمی شناخت،شگفت زده می نگریست،انتظار می کشید تا محمد و خدیجه نمازشان سلام دادند.
-در برابر کی به سجده می روید؟ ادامه مطلب...

نوشته شده توسط سید محمد حسینی 91/6/26:: 9:19 عصر     |     () نظر
   1   2   3      >