در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده، دو کاج، روییدند
سالیان دراز، رهگذران
آن دو را چون دو دوست، میدیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانهی باد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت: ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردمآزار، از تو بیزارم
دور شو، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بیرحم و بیمحبت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط، دید آن روز
انتقال پیام، ممکن نیست
گشت عازم، گروه پیجویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر، تکهتکه، بشکستند!
این هم نمونه ای از شعر که تو نت پیدا کردم
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
یکی از روز های پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه ی کاج ها فرو می ریخت دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
کلمات کلیدی:
13 آبان در تاریخ انقلاب اسلامی برگی زرین و مقطعی حساس و مناسبتی پرخاطره است
14 سال بعد از تبعید حضرت امام (ره) در روز 13 آبان 1357 فرزندان امام و صدها دانش آموز و دانشجو در مقابل دانشگاه تهران و خیابانهای اطراف با شعار درود بر خمینی و مرگ بر شاه پایههای حکومت را به لرزه در آوردند و با گلوله های مأموران شاه به خاک و خون غلتیدند.
دانش آموزان همچون سایر گروههای ملت در اطاعت از فرمان حضرت امام (ره) که همه را دعوت به مبارزه بیامان با رژیم امریکایی شاه میکرد، سر از پا نمیشناختند و نجات اسلام را در پیروی کامل از امام (ره) سازش ناپذیر میدانستند. این طبقه جوان و فعال جامعه بهحق یکی از ارکان و پایههای مهم انقلاب پیروزمند اسلامی بودند.
صبح روز 13 آبان 1357 دانش آموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند رو به سوی دانشگاه نهادند تا بار دیگر پیوندشان را با رهبر بت شکن خویش به جهان اعلام نمایند. این جوانان پرشور خداجو گروه گروه داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروههای دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند.
مأموران شاه، دانشگاه را به محاصره خود درآورده بودند تا چنانچه فریاد حقطلبانه از گلویی برخاست آن را با گلوله پاسخ دهند. دانش آموزان در کناره نردهها و زمین چمن اجتماع کرده بودند و فریاد مقدس الله اکبر آنان فضا را میشکافت و تا فاصلههای دور طنین میانداخت.
ساعت یازده صبح مأموران ابتدا چند گلوله گاز اشکآور در میان دانش آموزان و دانشجویان پرتاب کردند. اجتماعکنندگان در حالی که به سختی نفس میکشیدند، صدای خود را رساتر کردند و با فریاد دشمن شکن الله اکبر لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند.
در این هنگام تیراندازی آغاز شد و لالههای انقلاب یکی پس از دیگری در خون غلتیدند. جوانان با فریاد الله اکبر و با شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ بر شاه به شهادت رسیدند و انقلاب خونین اسلامیشان را تداوم بخشیدند و دشمنان اسلام را بیش از پیش به رسوایی و شکست کشاندند. در این واقعه 56 تن شهید و صدها نفر مجروح شدند.
در همان ساعات اولیه نیروهای ضربت وارد دانشگاه شدند و دانشجویان و دانش آموزان برای مقابله با این حمله آتش افروختند و به دنبال آن مأموران پس از چند متر پیشروی در دانشگاه آنجا را ترک کردند.
با شدت گرفتن تظاهرات، مأموران حکومت نظامی خیابانهای اطراف دانشگاه و قسمتی از خیابان انقلاب را بستند و دانشجویان و دانش آموزان در خیابانهای اطراف پراکنده شدند. تظاهرکنندگان در چند نقطه خیابانهای جمهوری اسلامی و ولی عصر(عج) و خیابانهای منشعب از آن آتش افروختند و با دادن شعار الله اکبر و لا اله الا الله خود را از حملات ددمنشانه مأموران نجات میدادند.
ساعت دو بعداز ظهر مجدداً سربازان حکومت نظامی روی دانشجویان و دانش آموزان که در داخل دانشگاه بودند، تیراندازی کردند که در همان لحظات اول عدهای از دانشجویان به زمین افتادند و در خون غلتیدند.
دانشجویان و دانش آموزان با پلاکاردهایی که در آن شمار کشتهشدگان دانشگاه را نوشته بودند با دادن شعار الله اکبر خمینی رهبر به راه پیمایی پرداختند. جنگ و گریز مأموران نظامی با دانشجویان و دانش آموزان تا پاسی از شب ادامه داشت.
کلمات کلیدی:
افشین علا شاعر با انتشار شعری درباره فرزندان شهدای مدافع حرم نوشت: این روزها شنیدن خبر تولد فرزندان شهدای مدافع حرم که یکی پس از دیگری به دنیا می آیند حس و حال غریبی دارد...
" لالایی"
لالالا گلش را پدر جا گذاشت
خودش رفت و بر ابرها پا گذاشت
خودش رفت تا شهر رنگین کمان
مرا پای گهواره تنها گذاشت
بخواب ای گل من که قنداقه ای
برای تو از برگ گلها گذاشت
نگو پس چرا از پدر داشتن
برایت فقط ژ3 بابا گذاشت؟
لالا کن که بابا به شوق حرم
چو پروانه ها رو به صحرا گذاشت
گل من نکن گریه، چون در بهشت
قرار ملاقات با ما گذاشت
لالا کن که قبل از خداحافظی
برای تو یک نام زیبا گذاشت
شبیهی به او، روی پیشانی ات
پدر نامه با خط خوانا گذاشت
ببین چشم و ابروت هم مثل اوست
ببین پای این نامه امضا گذاشت
گل من، تو بوی پدر می دهی
مگر شیشه عطر خود جا گذاشت؟
منبع:http://eramau.parsiblog.com
کلمات کلیدی:
هند، یکی از زنانی است که به دست مبارک امام حسین (ع) شفا پیدا کرد و با حمایت از نهضت ایشان دین خود را به این امام بزرگوار ادا کردند.
هند، فرزند عبدالله بن عامر و در خانوادهای یهودی متولد شد.
او در ابتدای ولادتش بر اثر یک بیماری مادرزادی فلج بود.
پدر هند برای درمان دخترش او را نزد پزشکان فراوانی میبرد و از آنجایی که از هیچ یک از آنها نتیجهای دریافت نکرد به رسم آن روز که اگر کسی از جایی ناامید میشد به خانه حضرتعلی (ع) مراجعه میکرد، پدرش نیت کرد که اگر هند در این خانه شفا یافت، او را به کنیزی در آن خانه بگذارد.
هند به دست امام حسین (ع) شفا یافت و به همین جهت در این خانه ماند و پس از شهادت حضرت علی (ع) برای کنیزی به خانه امام حسن (ع) رفت.
در زمان خلافت معاویه بر حسب تقدیر هند به ازدواج یزید درآمد و از مدینه رفت، امّا به جهت آنکه تمام خاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانه اهل بیت (ع)بود، سخت به این خانه و اهلش دلبسته بود.
زمانی که واقعه جانسوز کربلا رخ داد، هند در شهر شام به سر میبرد و از حوادث کربلا خبری نداشت؛ زمانی که کاروان حسینی را به شهر شام آوردند،
روزی هند به همراه یکی از بانوان قصد کرد به خرابه شام برود و از نزدیک با اسیرانی که به تازگی به شام آورده بودند، دیدار کند.
زمانی که هند وارد خرابه شام شد، حضرت زینب (س) و حضرت امکلثوم (س) با دیدن هند او را شناختند، اما هند متوجه این امر نشد.
هند به سراغ یکی از اسرا رفت و پرسید: شما از کدام شهرها به اینجا آمدهاید؟ ابتدا کسی پاسخش را نداد و دوباره سئوالش را تکرار کرد، در اینجا بود که حضرت زینب (س) فرمود: از شهر مدینه آمدهایم.
هند با شنیدن نام مدینه از جای برخاست و گفت: بهترین سلامهای من بر اهل مدینه باد! میخواهم در مورد خانهای از شهر مدینه سئوال کنم، آیا شما خانه و خاندان حضرت علی (ع) را در این شهر میشناسید؟
در اینجا حضرت زینب (س) پرسیدند: از کدام یک از اعضای این خاندان میپرسی؟
هند در پاسخ به سئوال حضرت زینب (س) گفت: میخواهم از احوال حسین (ع) و برادران و فرزندان او و خانم زینب (س) و خواهرش امکلثوم و سایر بانوان بپرسم.
حضرت زینب (س) با گریه جانسوزی در پاسخ هند فرمودند: اگر از خانه علی (ع) میپرسی، ما خانه ایشان را در شهر مدینه ترک کردهایم و منتظریم تا خبر مرگ بستگانش را به آن خانه ببریم؛ اگر از حسین (ع) میپرسی، سر بریدهای که در برابر یزید نهاده شده، از آنِ حسین (ع) است و اگر از عباس (ع) و سایر فرزندان علی (ع) میپرسی، آنها را در کربلا با بدنهای قطعه قطعه شده روی خاک رها کردهاند و ما را به اینجا آوردهاند، من زینب، دختر علی (ع) و این هم خواهرم امکلثوم است.
هند پس از شنیدن این سخنان شیون سر داد و نعرهکشان گفت: آه، امام من، آقای من حسین! کاش پیش از این مرده بودم و دختران فاطمه (س) را به این حال نمیدیدم.
هند چنان گریهای کرد که بیهوش روی زمین افتاد و زمانی که به هوش آمد، خود را در آغوش حضرت زینب (س) دید که میکوشید تا او را آرام کند و به خانهاش برگردد، اما هند پیوسته میگفت: به خدا سوگند! به خانه نمیروم تا آنکه برای آقا و مولایم اباعبداللهالحسین (ع) اقامه ماتم و عزا کنم.
هند تمام بانوان هاشمی را با خود به خانهاش برد و با برگزاری یک مجلس عمومی، علیه یزید ملعون به خاطر رفتار ظالمانهاش با خاندان اهل بیت (ع) شورید و او را مدام سرزنش میکرد، طوری که این کار او باعث شد تا یزید به ناچار گناه را به گردن ابن زیاد بیندازد و آن ملعون را لعن و نفرین کند.
منابع:
منتخب التواریخ
وقایع الایام
لهوف
کلمات کلیدی:
قالَ الاْمامُ الباقر (عَلَیْه السلام): مَنْ ثَبَتَ عَلى وِلایَتِنا فِی غِیْبَهِ قائِمِنا، أعْطاهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اَجْرَ ألْفِ شَهید مِنْ شُهَداءِ بَدْر وَحُنَیْن.
فرمود: کسى که در زمان غیبت قائم ما (عجّل الله فرجه الشّریف) بر ایمان و ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پا برجا و ثابت بماند، خداوند متعال پاداش و ثواب هزار شهید از شهداى جنگ بدر و حنین به او عطا مى فرماید.
کلمات کلیدی:
کسی چه میداند ؟؟
_ شاید "یاسین" قلب قران همان "یا حسین" باشد اما بی سر _
کلمات کلیدی:
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید :
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم . چون ایمانمان کم است .
ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم ، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز ، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم .
خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد .
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی .
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست .
به یاد داشته باش :
به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است .
کلمات کلیدی: تاثیر گذار
در بخشی از پیام حج رهبر انقلاب در توصیف آلسعود، از اصطلاح «شجرهی ملعونه» استفاده شده است
به گزارش سفیر افلاک این اصطلاح که برگرفته از متن قرآن کریم است اشاره به ماجرای رؤیایی دارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دیدهاند. در آیهی 60 سورهی اسرا چنین آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً» : «و چون برایت گفتیم: بهراستی پروردگارت به مردم احاطه داشته و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم و (نیز) آن درخت لعنتشده در قرآن را، جز وسیلهای برای امتحان مردم قرار ندادیم. و ما بیمشان میدهیم، پس ایشان را بهجز طغیانی بزرگ نمیافزاید.»
پیام به مسلمانان جهان به مناسبت فرارسیدن موسم حج
انتهای پیام/
کلمات کلیدی: